دوران دبیرستان را بر خلاف اصرار یکی از آشنایان در یک مدرسه شاهد مشغول تحصیل شدم ،
-او می گفت آنجا بین شما و آنها (دختران شهدا) فرق می گذارند...
-می گفت دختران شهدا چون زود پدر را از دست داده اند، افسرده اند و چند ماه آنجا بمانی افسردگیت رد خور ندارد...
-می گفت آنها خود را برای ما می گیرند و ارث پدرانشان را از ما می خواهند...
حقیقت را بخواهید اینقدر در گوشم خوانده بودند که روزهای نخست با هول و هراس به مدرسه می رفتم انگار مدام زیر نظرم و همه حرکاتم مورد ارزیابی ست...
چند ماه گذاشت...
دیگر آنها در برابرم حرفی برای گفتن نداشتند آنها که می گفتند دختران شهدا ...
-آری هرگز تا پایان تحصیلم ندیدم مسئولی از مدرسه بین من و دوستانم فرق قائل شود... آنها همه را دوست داشتند و با همه محترمانه برخورد می کردند... او راست می گفت این مدرسه با مدرسه های عادی فرق می کرد، اینجا دانش آموز دارای ارزش والایی بود حال شاهد و غیر شاهد نداشت... گویا مسئولین مدرسه همه از بین فرشتگان زمینی انتخاب شده بودند که برای آدمی ارزش والایی قائل بودند ... به حرمت خون شهیدان آنجا قطعه ای از بهشت بود...
-ولی نه؛ به نظرم شادترین دوستان تحصیلم را آنجا یافتم... گویا دختران شهدا روح بزرگ پدرانشان را به خوبی به ارث برده بودند و با وجود نبودن پدر در کنارشان، گویی همیشه بود... از پدر می گفتند و از خاطرات شنیده شان...
- آنها بدون اینکه حرفی بزنند با رفتارشان به من آموختند که پدر و ارث پدری در ذات انسانها رخنه می کند و ارثیه باارزش ارثیه ایست که با روح آدمی آمیخته شود نه در زندگی دنیوی... آنجا بود که آموختم ارث فقط مال و خونه و زمین نیست، بلکه بزرگی روح،شجاعت،صلابت،انسانیت،بندگی،رافت درونی و بسیاری از خصایص انسانی نیز جزیی از ارثیست که ما از والدین خود می بریم و آنان چه زیبا ارث بری کرده بودند و بی نیاز از دنیا گشته بودند...
آنجا بود که تازه متولد شدم و آموختم زندگی حرکت یه پیچک سرخ بر لبه پنجره خاطره هاست... نه تلاطم نه نسیم نه بهار و نه خزان قادر به سکونش نیست...همچنان می خرامد رو به خدا...آن بالا ، بالاتر...
دوستان خوبم (مخصوصا جواهری عزیز) در دبیرستان شاهد نجمیه بدانید هر کجا هستید، همیشه دعای خیر من (هر چند به دعای خیر پدرانتان نمی رسد و تا دعای خیر آنها هست به دعای من نیازی نیست) هماره بدرغه راهتان بوده و خواهد بود...
عزیزان این قسمت(ادای دین به شهدا و جانبازان) از وبلاگ را فقط به عشق شهیدان و یادواره روزهای با هم بودنمان به شهدای عزیز میهنم اختصاص دادم تا ادای دین هر چند کوچک به ساحت مقدس و بزرگشان کرده باشم...امید است پذیرا باشند
فرازهای وصایا را دفترتحقیق و پژوهش بنیاد شهیدانقلاب اسلامی تهیه و تنظیم کرده بودند که فقط برای ذکر نام والای شهیدانی که درباره حجاب سخنان گوهرباری داشتند، در وبلاگ ثبت کردم...
نظرات شما عزیزان: